بسوی زندگی

یاران و همرهان عزیز سلام 

ساعت چهار صبحه و نزدیک یک ساعت هستش که بیدار شدم و هنذفری زدم و دارم از آهنگهای زنده یاد استاد محمدرضا شجریان رو گوش میگیرم.روحش شاد.

این روزهای اسفند حسابی سرمون شلوغ شده و لیست حقوق و دستمزد و مالیات و بیمه های پرسنل و پیمانکاران حسابی سرم رو شلوغ کرده.کلا ماه اسفند ماه یکی از ماه های سخت سال هستش برا تیم اداری و مالی.

بچه های حسابداری هم حسابی با حجم زیادی از اسناد مالی رو به رو هستند.

ولی مثل همه سالهای گذشته این اسفند ماه هم خواهد گذشت.

ولی خیلی عجیب این سال و دوازده ماهش داره تموم میشه.گذر عمر خیلی عجیب میگذره و دریغ از این عمر رفته🥹

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۰۳ ، ۰۴:۰۴
Hr Hr

یاران و همرهان عزیز سلام 

از ساعت سه صبح بیدار شدم و توی اینترنت دارم میچرخم🫡اصلا هم خوابم نمیاد لعنتی.گفتم بیام وبلاگم رو آپ کنم و کمی توش بنویسم.

هفته گذشته که تموم شد از لحاظ کاری هفته پر مشغله ای بود حتی دیروز جمعه هم سر کار بودم و درگیر بیمه شرکت و پیمانکاران.خدا رو شکر که انجام شدن.

+ یکی از همکاران قدیمی شرکت که پیش مدیران شرکت بسیار عزیزه از چند ماه پیش برگشته سر کار و یه سمت غیر از کار قبلی خودش بهش دادن و کار قبلی ایشون رو سال پیش من عهده دار شدم چون ایشون تسویه حساب کرده بود.

حالا زمزمه ها برا بازگشتش به کار خودش شروع و به مدیر اداری مالی هم گفتن.منتها من گفتم به رییس خودم که تا آخر سال بزار خودم باشم و اون ور سال تحویلش بدم که بعید می‌دونم مسئولین اصلی حرفم رو قبول کنم.تا ببینم چی پیش بیاد.

امیدوارم هفته جاری کمتر حرص بخورم 🤗

ایام به کام تون🌹🌹

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۳ ، ۰۴:۳۲
Hr Hr

یاران و همرهان عزیز سلام

پنج شنبه هفته گذشته قصد سفر به شهر پرند در اطراف تهران رو داشتم که به خونه خواهرم سر بزنم،دلم برا خواهر زاده ام یه ذره شده بود.ساعت هفت صبح حرکت کردم و از آزاده راه اصفهان کاشان رفتم تو دل جاده.من همیشه رانندگی توی جاده رو دوست دارم.چای خوردن پشت فرمون،هوای سرد و خنک ،آسمون آبی و مناظر کنار جاده .مسافرانی که با ماشین از کنارت رد میشن و خوشحالی توی چهرشون هست.بیابون و کوه و تپه ها.همه این زیبایی طی شد و ساعت دوازده و نیم رسیدم خونه خواهرم.از خوشحالی بچه های خواهرم به وجد اومدم.♥️♥️

لپ تاپم براشون روشن کردم و کمی فیلم دیدن و کلی ماچ و بغل و بوس ♥️♥️

بعدشم بردمشون مغازه اطراف خونه شون و کلی خوراکی و همچنین پیتزا براشون گرفتم.

بعدشم توپ آوردیم و توپ بازی کردیم و به من کلی خوش گذشت بهم.

صبح جمعه هم رفتیم ماشین سواری و دور دور .بازم براشون خوراکی گرفتیم و رفتیم بالای یه تپه و اونجا خوراکی ها رو خوردیم 😍 دوچرخه سواری هم کردن و چقدر خوش گذشت اون سفر کوتاه.

تا جمعه عصر خونه شون بودن.و ساعت چهار ازشون خداحافظی کردم.و توی شب که اومدم سمت نطنز مثل همیشه توقف کردم و با لیوان چایی ،ستاره های آسمون رو توی اون هوای سرد زمستونی تماشا کردم.

پاینده و سبز باشید 💚💚💚

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۰۳ ، ۰۷:۳۵
Hr Hr

یاران و همرهان عزیز سلام 

دوشنبه هفته گذشته ساعت پنج عصر از شرکت زدم بیرون.با همکارم مجید.

موقعی که حرکت کردیم متوجه شدم در صندوق عقب باز شده و قبل از وارد خیابون اصلی بشیم توقف کردم و مجید رفت در صندوق رو بلنده که گفت قفل خراب شده .سریع پیاده شدم و با سویچ قفل رو برگردونم که در بسته شد و چون ماشینهای پشت سر بوق میزدن سریع حرکت کردیم به همکارم گفتم نکنه لوازم دزدیده شده باشه و با همین درگیری فکری تون اون ترافیک مزخرف اومدم سمت خونه.بعد از پیاده کردن همکارم سریع اومدم در خونه و بعد پیدا کردن جا پارک ماشین خاموش کردم و اومدم در صندوق عقب رو باز کردم و متوجه شدم تلمبه و کیف ابزار و مقداری خوراکی ازم دزدیده شده.اعصابم کلی خرد شد و دیگه نگاه نکردم و در رو بستم و اومدم خونه.حسابی دوری و ناراحت بودم و پتو کشیدم رو سرم و سعی کردم بخوابم که یهو یادم اومد یه چیز با ارزش تر تو صندوق عقب گذاشته بودم که اونم سرقت شده.اونم ویولن عزیزم رفیق نزدیک چهارده سال من بود.از بابت کیف ابزار غصه ام نشد ولی بابت ویولن نزدیک بود اصلا گریه کنم.دیگه کاریش نمیشه کرد شرکت که جای پارک نداره و حتی اون محدوده دوربین هم نداره .😔😔😔😔😔😔

اصلا نفهمیدم اون چه جوری صبح کردم و فردا صبح اش به مسولین شرکت ملی اعتراض کردم ولی خوب اونا خیالشون هم نبود

متاسفانه منطقه زینبیه اصفهان اصلا جای امنی نداره و امیدوارم خیر نبینن اون حروم زاده هایی که کارشون دزدی و سرقته 😔😔

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۰۳ ، ۱۶:۴۵
Hr Hr

یاران و همرهان عزیز سلام 

الان که دارم این پست رو می‌نویسم توی خیابون ولیعصر اصفهان جلو سازمان تامین اجتماعی توی ماشینم نشستم و منتظرم ساعت هشت بشه تا در رو باز کنن.یادم رفته بود ساعت شروع کارشون شده هشت صبح.🤗

واقعا که به چه سرعتی داره عمر میگذره و چشم به هم زدم دوسال از ساخت این وبلاگم گذشت.وبلاگی که بازم نسبتا توش خوب نوشتم و خوب دوستان خوبی هم پیدا کردم هرچند اونها هم دیگه کمتر و کمتر مینویسند .

آقا صد تا مثل اینستا و تلگرام و اینا بیاد من بازم نوشتن توی وبلاگ رو به نوشتن توی اونها ترجیح میدم.نمیدونم چیه این وبلاگ که منو اینجوری اسیر کرده 😃🫡

+ از دوست خوب وبلاگ نویسم مهربان عزیز خیلی ممنونم که با اینکه متاهل شده و سر خونه زندگی ش و سر کار هست بازم نسبت به وبلاگم لطف دارن و همیشه اینجا سر میزنن🌹خوشبخت و عاقبت بخیر باشی رفیق وبلاگ نویس🫡🌹

+ دوشنبه هفته پیش یه اتفاق بدی برام افتاد که بعداً میام اینجا می‌نویسم 😔

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۳ ، ۰۷:۵۴
Hr Hr

یاران و همرهان عزیز سلام 

این چند روزی که اومدم شهرستان رفتم و خواهر زاده عزیزم که یه ماهه میشه دنیا اومده رو کلی نگاهش کردم و صورت معصومش م دستهای قشنگش رو هی بوسیدم 🥰🥰

اینقدر کوچولو هستش که راستش هنوز جرات نکردم بغلش کنم 🥰 و اینقدر ناز نگاه می‌کنه که حد نداره 🥰 هر سری که گریه می‌کنه دل من ریش ریش میشه 😔

تو مناطق ما بچه پسر رو تو همون ماهای اول نوزادی ختنه میکن چون تو سنین بالاتر و اینکه بچه بزرگ تر بشه اذیت میشه به همین خاطر امروز داماد مون و خواهرم به همراه مادرم بچه رو بردن دکتر و ختنه کردن و ظهر رفتم خونه شون و یه جعبه شیرینی خریدم 

 و رفتم خونه بچه خواب بود و خیلللی آروم صورت معصومش رو بوسیدم 🥰 

یه کم بعد بیدار شد و کمی گریه کرد من راستش چون از ختنه و اینا میترسم و دست و پامو سست میشه وقتی با من در موردش حرف میزنن 🤗 به همین خاطر وقتی بچه گریه کرد حالم یه جوری شد .مسخرم نکنید خواهشاً از این بابت.

خدا برا پدر و مادرش حفظش کنه اللهی 🥰🥰🌹🥰💫

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۰۳ ، ۱۶:۳۴
Hr Hr

یاران و همرهان عزیز 

چشم به هم زدیم فصل زیبای پاییز هم تموم شد و رسیدم به شب چله

امیدوارم شبی خوش و شاد در کنار عزیزانتون داشته باشید

این عکس رو تو یکی از پاساژ های اصفهان گرفتم قشنگ تزیین شده بود

دور است کاروان سحر زینجا،شمعی بیاید این شب یلدا را.

حق نگهدارتان 🌹

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۳ ، ۱۶:۱۰
Hr Hr

به زیبایی پاییز..

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۳ ، ۰۹:۴۶
Hr Hr

یاران و همرهان عزیز سلام 

امروز پنج شنبه رو تا ساعت ده زیر پتو خواب بودم و حس نبود از پتوی گرم و این حرفها بیرون بیام.با اینکه کارام عقب هستش انگیزه نداشتم امروز برم سر کار.در نتیجه خونه موندم.بعد از بلند شدن چایی گذاشتم و یه لقمه نون پنیر صبحونه خوردم و کمی هم کتاب خوندم و پادکست هم گوش دادم. الآنم تازه دوش گرفتم و چای نعناع گذاشتم و لپ تاپ رو روشن کردم و می‌خوام یه فیلم نگاه کنم.

+ چند روزی هست آب سد  زاینده‌رود رو باز کردن و رودخونه جاری شده و شهر اصفهان الان یه قشنگی خاصی گرفته و مردم روحیه شون باز شده و چه با خانواده چه بعضی ها لیلی مجنون میرن کنار آب و لذت دنیا رو میبرن،خلاصه هنوز هوا خیلی سرد نشده و اگه تونستید یه سفر اصفهان بیایید.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۳ ، ۱۳:۳۹
Hr Hr

یاران و همرهان عزیز سلام

امیدوارم که حال همگی تون خوب و سلامت باشید 🎈 

دو هفته پیش که شهرستان بودم خواهر بزرگم که باردار بود بهم گفت طی دو یا سه هفته دیگه بچه شون دنیا میاد کلی براش خوشحال بودم و آرزو کردم بچه شون به سلامتی دنیا بیاد 🌹

روز شنبه عصر بود که خواهر کوچیکم پیام داد ایتا رو چک کن.خواهرزاده عزیزم آقا مهران ظهر شنبه دنیا اومده بود و از دیدن عکسهاش کلی ذوق کردم از خوشحالی آروم قرار نداشتم.سریع زنگ زدم شهرستان و جویای حال خواهرم و بچه اش شدم  بعد که شرایط مناسب تر شد به خواهرم زنگ زدم و کلی بهش تبریک گفتم و آرزو کردم سایه خودش و همسرش بر قدم نورسیده مستدام باشه و خدا حفظش کنه اللهی 🥳🥳🥰

تو ماه دیگه خیلی زود از اصفهان یه مرخصی میگیرم و میرم شهرستان.

بغل کردن یه نوزاد تازه دنیا اومده خیلی لذت بخشی و از الان میمیرم براش.

نمی‌دونم جز لباس و اینا چه چیزی براش بخرم .خواهر زاده عزیزم به این دنیا خوش اومدی عزیزم ♥️ 🥰 🥰 🎉 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۰۳ ، ۱۲:۴۷
Hr Hr