بسوی زندگی

شبی در خوابگاه

چهارشنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۲۹ ب.ظ

سلام.غروب بعد از تایم کاری با همکارها رفتیم خوابگاه، شام امشی سیب زمینی و تخم مرغ آب‌پز بود. دور هم با بچه ها نشستیم سر سفره. به رسم معمول یکی دو تا از بچه ها سر شام غر زدن. هم اتاقی من با یکی دیگه از همکارها بعد شام رفتن باشگاه.من هم رفتم سراغ کتاب 504 لغت. سر خودم رو گرم کردم. یه همکار توپولی داریم که وقتی میره می‌خوابه صدای خرناس های وحشتناک تا سه تا ساختمون اونورتر میره. چهل و خورده ای سنش میره. موندم تو خونه زن و بچه اش چطوری اینو تحمل میکنن؟ خدا بهشون صبر بده😁همچنین به ما. یه اتاق سه تختی و دادن دست این و کسی با این تو یه اتاق نمیخوابه😁

هر چی هم بهش، میگیم یه فکری به حال خودت کن حرف توی کله ش نمیره 😁

دیگه خوابگاه با همه جور آدمی سر و کله میزنیم دیگه، 

خدا نصیب هیچکس نکنه فقط. الانم برم یه کم آهنگ گوش کنم 

شبتون بخیر و شادی 🌹🙏🙏

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۵/۲۵
Hr Hr

نظرات  (۲)

۲۸ مرداد ۰۲ ، ۰۰:۱۱ زندگی ‌‌‌‌

میم هم همینطوره و من پدرم در اومده خیییییلی سخته 😖😖

پاسخ:
ان شاء الله بهتر میشه و کنار هم همیشه شاد و سلامت باشید 🌷 

سلام

چقدر خوبه که از شرایط خودتون می نویسید

یاد پدرم افتادم پدر منم خیلی خر و پف می کنه.انقدر هم که خسته می شه سرش رو می ذاره رو بالشت سریع خوابش می بره.

پاسخ:
سلام.
مرسی از لطفت
راستش، من خودم خروپف میکنم به گواه هم اتاقی هام. اما کوچیک و قابل تحمله ولی این خرناس میکشه 😁خر اینطوری نعره نمیزنه که این میزنه 😁😁

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">