شبی با همکار
سلام. اینجا تو مجموعه همکارانی که سر کار دارم رفیقی دارم به اسم هادی که دو سالی میشه با هم همکار و رفیقیم.اکثرا با هم بیرون میرم .اوایل هفته ازش خواهش کردم که اگه وقت داشت پنج شنبه بیاد تا شب تو خوابگاه شرکت بمونیم و بیرون دوری بزنیم.ساعت پنج عصر باهم از شرکت بیرون زدیم و با ماشینمم اومدیم سمت خونه.ساختمانی هشت طبقه که من طبقه هشتم ساکنم.خدادرو شکر که اینجا آسانسور داره وگرنه بغل خیابون تو پارک بخوابی بهتره تا اینکه هست طبقه با پله بیایی بالا 🤣.
ماشین که پارک کردم از سوپری سر کوچه خوراکی و تنقلات خرید کردیم .دلستر چیپس تخمه نون شیر کاکائو یه کم هم شب قبل خریده بودیم.اول چای رو بپا کردیم و لپ تاپ آوردم و به درخواست همکارم فیلم باحال و بزن بزن انتخاب کردم.قبل تماشای فیلم کمی براش ویان زدم که رفیق عزیز ذوق زده شد 🎻🎻🎻🤣.
هوا ابری بود و یهویی یه بارون قشنگی شروع به باریدن کرد که هادی گفت جای دوست دخترم خالی تو این بارون قدم بزنیم 🤣
از اونجایی که شارژر لپتاپ مسخره بازی درآورده بود و هی پیغام خطای باطری میداد اومدیم رو فلش فیلم ریختم و اومدیم از نیروی نگاه کنیم که نتونستیم زیر نویس رو بیاریم و دوباره به همون لپتاپ بسنده کردیم
تا فیلم تموم شد شد ساعت نه و نیم . لباسپوشیدیم و زدیم بیرون و تو شهر چرخی زدیم و اول گفتین مغازه ها نگاه کنیم هر مردم دوست داشتیم بخریم و بخوریم.بالاخره از بین اینها پیتزا کیکی نیکشان رای آورد و رفتیم فیش گرفتیم دیدیم سی نفر باید صبر کنیم.ناچارا رفتیم قدم زدن تو اون هوای زیبای ابری بارونی.
پیتزا که گرفتیم تقریبا بیشتر از نیم ساعت شد و سریع تو ماشین سوار شدیم و اومدیم سمت خونه و عین این گشنه های آفریقایی افتادیم به جون پیتزا و تیکه تیکه شد و رفت در قبرستون شکم منو هادی مدفون شد 🤣🤣🤣
بعد شام هادی به فیلم دیگه نگاه کرد و من وسط فیلم خوابم برد و اومدم رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم و از ساعت چهار صبح هم بیدار هستم و زیر پتو کلی آهنگ گوش کردم 🥰🎻🎹🪗 از همایون شجریان ♥️♥️♥️
برم چای و صبحونه آماده کنم ...
سلام
قلمتون خوبه👏
نگفته بودید ویولن بلدید😊