دو سال گذشت...
یاران و همرهان عزیز سلام
الان که دارم این پست رو مینویسم توی خیابون ولیعصر اصفهان جلو سازمان تامین اجتماعی توی ماشینم نشستم و منتظرم ساعت هشت بشه تا در رو باز کنن.یادم رفته بود ساعت شروع کارشون شده هشت صبح.🤗
واقعا که به چه سرعتی داره عمر میگذره و چشم به هم زدم دوسال از ساخت این وبلاگم گذشت.وبلاگی که بازم نسبتا توش خوب نوشتم و خوب دوستان خوبی هم پیدا کردم هرچند اونها هم دیگه کمتر و کمتر مینویسند .
آقا صد تا مثل اینستا و تلگرام و اینا بیاد من بازم نوشتن توی وبلاگ رو به نوشتن توی اونها ترجیح میدم.نمیدونم چیه این وبلاگ که منو اینجوری اسیر کرده 😃🫡
+ از دوست خوب وبلاگ نویسم مهربان عزیز خیلی ممنونم که با اینکه متاهل شده و سر خونه زندگی ش و سر کار هست بازم نسبت به وبلاگم لطف دارن و همیشه اینجا سر میزنن🌹خوشبخت و عاقبت بخیر باشی رفیق وبلاگ نویس🫡🌹
+ دوشنبه هفته پیش یه اتفاق بدی برام افتاد که بعداً میام اینجا مینویسم 😔
سلام و درود
دقیقا وبلاگ یه حس خاصی داره
خواهش می کنم😊
شما هم به من لطف دارید و به وبلاگم همیشه سر می زنید🙏