بسوی زندگی

سلام دوستان عزیز

گفتم یه پست کوتاه بنویسم برا وبلاگم📒✏️📝📝

تو محیط کار جدید، صبحها خیلی زود بیدار میشم، همه بچه ها خواب هستن شیرین و قشنگ🤭🤪خوش به حالشون 🤭

همکارام بچه های خوبی هستم و در حد ممکن کمک میکن بهم، اوضاع کاری هم خوبه و از شرایط اینجا و کارم راضی هستم، صبحانه و ناهار و شام هم همون میدن، کافه هم نزدیک مون هستش  و یه شب با همکارام رفتیم یه قلیونی کشیدیم😋☠️موسیقی زنده اش هم قشنگ بود و صدای خواننده هم زیبا بود و چندتایی آهنگ پاپ خوند و لذت بردیم🎶🎶 چایی هم آوردن که خدایش کنار دوستان صفای خاص داشت☕☕☕☕

ممنون از دوستانی که به وبم سر میزنین 🙏 🙏 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۰۱ ، ۰۶:۲۶
Hr Hr

سلام. 

یه جورایی دپرس هستم، نمیدونم چرا وقتی میام مرخصی ایام خیلی زود میگذره و به یه چشم بهم زدن مرخصی تموم میشه. 😔

دیشب بعد از اینکه مهمونامون رفتن بار و بندیل رو بستم. 

صبح موقع اذان صبح بیدار شدم و رفتم دوش گرفتم.مادر هم چایی گذاشته بود و ساعت 5و نیم داداش اومد و بعد از خداحافظی با خونواده  اومدیم سر فلکه اصلی. از قبل با یه ماشین سواری هماهنگ کرده بودیم و بنده خدا اونجا آماده بود. سلام بهش گفتم و لوازم گذاشتم داخل صندوق عقب ماشینش که یه پژو نقره ای بود. یه ربع به 6 دو تا مسافر دیگه هم اومدم و به سمت مشهد حرکت کردیم. هوا اول صبحی سرد بود و صندلی جلو نشسته بودم. در طول راه راننده دو بار گاز زد و تو ماشین آهنگ پاپ و مذهبی قرقاطی پخش میشد🤭. راننده چه ریش بزرگ و قشنگی داشت خدایش 🤪

بنده خدا چون داداشم سفارش کرد تا خود فرودگاه مشهد منو آورد. و ساعت هشت و نیم داخل فرودگاه بودم. پروازم برا ساعت دوازده و نیم هست و الانم تک و تنها و تو محوطه فرودگاه میچرخم برا خودم. اولین تجربه سفر هوایی رو میخوام تجربه کنم و یه کوچولو استرس دارم🤭

آخه این چند سال اخیر همیشه با ما ماشین خودم سفر میرفتم. 

ممنونم از همه دوستانی که میان اینجا سر میزنن 🙏🙏🌷🌷

 

 

+یه خانواده ای بودن که اومده بودن مشهد و اقوامش ن اومده بودن استقبال، یه 8 نفری شدن همه شون باهم. 

اینقدر با هم روبوسی و ماچ و بوس کردن که فقط خیلی ها نگاهشون میکردن. 🤭😜😍😘😘 مدیونید اوه فکر کنید منم دلم ماچ خواسته 😘🤭🤭😘😘

 

 

 

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۰۹:۲۶
Hr Hr

سلام دوستان عزیزم

دیشب 30 بهمن شام خونه داداشم دعوت بودیم. داداش بزرگه و خانمش و آبجی بزرگه و خانوادش هم بودن.نزدیک خونه شون یه شیرینی فروشی بود که رفتم شیرینی زبون گرفتم و خلاصه شب خوبی دور هم داشتیم.

از اونجا که اومدم و خونواده رو جلو خونه پیاده کردم با ماشین رفتم تو سطح شهر و تو خیابون ها گشت میزدم. ترافیک خبری نبود. رفتم سمت خیابون بهار و یه شیرموز گرفتم و خوردم. چند تایی چایخونه تو سطح شهر بود که خیلی دوست داشتم اون موقع شب قلیون بکشم و شانس بد من اون موقع همه تعطیل شده بودن.به امید پسر عمه ام زنگ زدم وازش آدرس جدید گرفتم منتها چون حاشیه شهر بود بیخیال شدم و به تاب خوردم تو سطح شهر ادامه دادم.

نزدیک یه فلکه پایبن شهر یه باقالی فردش بود که اون موقع هنوز بود رفتم سمتش یه ظرف کوچیک باقالی با نمک زیاد خریدم و همچنین یه کیلو باقالی خاک خریدم. خدایش خوشمزه بود باقالیش.جا تون سبز، پسر فروشنده هم مشتی و بامرام بود و از اخلاقش خوشم اومد.

اینم شبگردی شبانه من، 🙏ممنونم از لطفتون که اینجا رو میخونید 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۳:۱۸
Hr Hr

امروز صبح که بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و بعد یه فیلم هندی به نام" هپی خواهد گریخت" رو از شبکه نمایش نگاه کردم. بعدا اون اول یه کم با ماشینم تو سطح شهر چرخیدم، بعد اوردم ماشین دم در خونه گذاشتم و پیاده رفتم تا مرکز شهر یه گوشی ساده داشتم که داده بودم تعمیر بشه اون گرفتم و 150 هزینه دادم.

بعد از جلو مغازه های لباس فروشی رد شدم و رفتم داخل 2 تا پیراهن خریدم

چون شکمم شکم آدمیزاد نیست 😁 مجبورم یه سایز بزرگتر بردارم 😁

هر کس مسخره کنه راضی نیستما😁

الانم مادرم چایی گذاشته برام و دمش گرم با این جایی خوش طعم🍵☕

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۱ ، ۱۲:۲۲
Hr Hr

امروز جمعه 28م بهمن صبح رفتم جمعه بازار

یه پیراهن و شلوار و زیر پوش خریدم و در آخر هم یه جفت کفش. 

از اونجا که برگشتم خونه با مادرم و آبجی م رفتیم یه گل خونه نزدیک ورودی شهر، یه کم تو گلها چرخیدیم و دو تا گل هم یکی حسن یوسف و اون یکی هم میگن اریکا اگه اشتباه نکنم خریدم و برگشتیم خونه. 

چه گلخونه قشنگی هم بود و باکلاس بود

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۲۶
Hr Hr

سلام دوستان عزیزم

یه بارون قشنگی شروع به باریدن کرده که توصیفش سخته 

از خونه خواهرم تا خونه خودمون رو پیاده زیر بارون قدم زدم

و هی نفس، عمیق کشیدم، هوا بشدت دو نفره بود ولی خو من تنها قدم زدم😁

خدایا شکرت که بارون رحمتت رو برامون نازل کردی🙏🙏

به وقت 26م بهمن 1401

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۱ ، ۱۵:۳۰
Hr Hr

سلام به همگی

مثل برق و باد امسال هم داره میگذره و بهمن ماه شد و چشم بزنیم رفتیم تو اسفند و سال جدید. باور نکردنی بهترین روزهای جوونی مون داره تو این مملکت به فنا رفته از دست میره و دریغا حسرت جوانی.

از لحاظ کاری امسال خیلی سال بدی هستش برام و شرایط مالی بدی رو داریم تجربه میکنیم. 

خدا کنه اوضاع کمی بهتر بشه ان شاءالله🌷🌹 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۰۱ ، ۰۷:۲۷
Hr Hr

سلام. امروز غروب که از سر کار برگشتم خونه به یکی از دوستان خوب و همکار سابق زنگ زدم و گفت اگه امشب بیکاری بیا بریم چایخونه و یه قلیون بکشیم. با معرفت مثل همیشه قبول کرد، موقعی که رسید ماشینش پارک کرد و با اینکه هوا سرد بود دوتایی پیاده از تو بیشه قدم زنان رفتیم سمت خیابون اصلی.

تو مسیر بیشه یکی با دوست پسرش یا دوست دخترش قدم میزدن. بعضی ها با سگ هاشون و یکی سیگار می‌کشیدن و توی اون هوای سرد هر کی یه جوری سرش گرم بود. چایخونه که رفتیم من دوسیب سفارش دادم و دوستم ر نعناع پرتقال. چایخونه هم عجیب شلوغ بود. چایی نبات هم از راه رسید و گرم قلیون و صحبت امور کاری شدیم

قبلا بعد از قلیون با ر میرفتیم شام هم می‌خوردیم ولی امشب ایشون گفت نه و بیخیال، گفت رژیم گرفته و بهرحال دو تایی دوباره از همون مسیر برگشتیم. 

تو بیشه اونهایی که با سگهاشون راه میرفتن من از ترس سگهاشون کمی فاصله م بیشتر میکردم. یه چیز جالب این بود که اکثر دخترهایی که تو بیشه بودن خیلی هاشون روسری نداشتن که دمشون گرممممم، این نسل 70 و 80 واقعا شجاعت خاصی دارن و ایوالله دارن. امشب ما هم اینجوری سپری شد. 

شبتون بخیر. 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲ ۳۰ دی ۰۱ ، ۲۱:۲۶
Hr Hr

سلام

خدای من این چند روزه چقدر هوا سرد شده

نفرین زمستان سخت برای اروپایی ها، بلای جان خودمان شده

شهرهای شمالی و خراسان با قطعی گاز مواجه شدن

اونم تو دمای منفی 18 درجه. خدا به دادشون برسه

امشب داشتم با ابجی م چت میکردم گفتش شهرک های کنار شهر کلا از صبح گاز ندارن و داداش و خانمش اومدن خونه بابام شب میخوابن

فعلا مجبورم به خاطر این آب و هوا چند روزی مرخصی رفتن رو عقب بندازم

البته این چند روزه کمی برف بازی کردیم

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۰۱ ، ۲۳:۱۸
Hr Hr

سلام 

امروز هم شکر خدا هوا برفی بود، و امروز تعطیل اعلام شده بود

صبح به چند تا از همکارام زنگ زدم و گفتن امروز کار نمیرن چون داشت برف می‌بارید و چون محیط کارم یه کمی بیرون از شهره و ترافیک اونجا هم سنگین بود امروز رو خونه موندم با اینکه کلی کار داشتم که انجام بدم.

از صبح نشستم پای لپ تاپ و فیلم نگاه کردم، اسم فیلمش هم علاالدین بود

بعد تو فضای مجازی کلی گشت زدم 

کمی بازی کردم با موبایل، راستی از سوپری محل هم دلستر، تخمه و پفک هم گرفتم. کمی هم کتاب خوندم 

عصر هم به داداش، و آبجی زنگ زدم و احوالشون جویا شدم

چایی نبات هم نوش جان کردم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۱ ، ۱۹:۵۷
Hr Hr