بسوی زندگی

سلام. امروز رفته بودم دنبال کارهای اداری شرکت،سر راه یه بستنی فروشی خوشمزه دیدم، رفتم و این 5 اسکوپ رو سفارش، دادم. اوووووم خیلی تو این گرما چسبید و خوشمزه بود. 😋

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۲۱
Hr Hr

سلام و درود

تو خوابگاه روی تختم دراز کشیدم، هم اتاقی رفته مرخصی  و تا آخر هفته نیستش اینجا. یه جورایی حوصله ام سر رفته. تو اینستا گرام کلی چرخیدم. یه کتاب روانشناسی خریدم به اسم، صبح جادویی، کتاب جالب و قشنگی هستش.

یه خورده موسیقی سنتی از استاد شجریان گوش کردم، به شهرستان زنگ زدم و با داداش، و مادرم و داداش بزرگم تلفنی حرف زدیم.یه خورده باید ورزش کنم و پیاده روی کنم شکمم زیادی بزرگ شده، نمیدونم چرا انگیزه ای برای ورزش ندارم اصلا.شهرستان که بودم ابجی بزرگه از ازدواج حرف زد ولی کوچکترین اهمیتی ندادم دیگه،ابجی گفت افراد فامیل هی پشت سرت حرف میزنن که چرا ازدواج نمیکنه، مدتهاست حرفها و نیش کنایه هاشون و مسخره بازیهاشون هیچ اهمیتی برام نداره، دیگه احساس و حال حوصله ازدواج مزدواح هم ندارم.

ای بابا بیخیال برم دم در بشینم یه نخ سیگار روشن کنم و بکشم و گور بابای دنیا کنم. درهم برهم زیاد نوشتم و بابتش ببخشید بچه‌ها لطفا، 🙏

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۲ ، ۱۹:۰۴
Hr Hr

سلام.غروب بعد از تایم کاری با همکارها رفتیم خوابگاه، شام امشی سیب زمینی و تخم مرغ آب‌پز بود. دور هم با بچه ها نشستیم سر سفره. به رسم معمول یکی دو تا از بچه ها سر شام غر زدن. هم اتاقی من با یکی دیگه از همکارها بعد شام رفتن باشگاه.من هم رفتم سراغ کتاب 504 لغت. سر خودم رو گرم کردم. یه همکار توپولی داریم که وقتی میره می‌خوابه صدای خرناس های وحشتناک تا سه تا ساختمون اونورتر میره. چهل و خورده ای سنش میره. موندم تو خونه زن و بچه اش چطوری اینو تحمل میکنن؟ خدا بهشون صبر بده😁همچنین به ما. یه اتاق سه تختی و دادن دست این و کسی با این تو یه اتاق نمیخوابه😁

هر چی هم بهش، میگیم یه فکری به حال خودت کن حرف توی کله ش نمیره 😁

دیگه خوابگاه با همه جور آدمی سر و کله میزنیم دیگه، 

خدا نصیب هیچکس نکنه فقط. الانم برم یه کم آهنگ گوش کنم 

شبتون بخیر و شادی 🌹🙏🙏

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۲۹
Hr Hr

درود به دوستان عزیز🌷🌹

توی خوابگاه معمولا اگه شبها زود بخوابم از اون طرف 4 صبح یا نهایتش 5 صبح بیدار میشم و  آهنگ یا پادکست‌ها رو گوش میدم. امروز تازه داشت هوا روشن میشد که فکر کنم 4 صبح بود که متوجه شدم برق کولر رفت و خاموش شد. هم اتاقیم رامین رو تختش خواب بود و هوای داخل اتاق هنوز خنک بود چون اتاقمون کوچیکه. ولی تا نیم ساعت بعدش گرم شد و تا ساعت شیش صبح برق وصل شد. از دست گرما و شرجی کلافه شدم.بعد که برق اومد رفتم دفتر کارم و مشغول انجام کارام شدم. موندم نسل قدیم چه جوری تو این شهرها بدون کولر زندگی میکنن خدا خیر به مخترعشو کارخونه های سازنده کولر گازی 🙏😁. با اینکه چند روز مرخصی بودم کل کارام عقب افتاده با این اوضاع متاسفانه ساعت 11 تو اوج گرما و شرجی دوباره برق ها رفت. داشتم تو اکسل کارام انجام می‌دادم که برقها رفت دوباره. همون دو ساعتم کارم رو عقب انداخت. بچه های خوابگاه کلی کلافه شده بودن از دست گرما چون هیچ کدوم بومی اینجا نیستن ولی خو چاره ای هم ندارن دیگه.

امیدوارم زودتر تابستون تموم شه و هوا کمی بهتر شه. 

شبتون بخیر 🌷 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۰۲ ، ۱۹:۱۲
Hr Hr

سلام. 

صبح ساعت 5.30 دقیقه صبح بعد از خداحافظی با مامان و بابا و آبجی سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت مشهد. تازه رسیدم فرودگاه. هنوز وقت دارم.

کماکان منتظرم شماره پرواز ما رو اعلام کنن تا برم بارم بدم و کارت پرواز بگیرم. نمیدونم چرا هر سری سوار هواپیما میخوام بشم اولش یه کم استرس دارم، نه از تیک آف ها، کلا اینکه سالم به فرودگاه مقصد میرسیم یا نه.

قبل پرواز آیت الکرسی میخونم و تو هواپیما هم معمولا از آهنگهای استاد شجریان عزیز 🖤 رو گوش میدم. آرامش بخشه برام. 

همه تون رو دوست دارم و ممنونم که به اینجا سر میزنید 🌷🌷🙏🙏

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۱۰
Hr Hr

سلام. دیروز برگشتم به محل کار،

یه ده روزی شهرستان بودم. بچه های خواهرم از تهران اومده بودن. 

کلی براشون خوراکی خریدم و اسباب بازی. 

یه استخر بادی براشون خریدم گذاشتم توی حیاط و هی توش آب تنی کردن. دیدن شادی های کودکانه شون و خنده هاشون کلی ذوق میکردم و قلبم شاد میشدم.

هر روز میبردمشون ماشین سواری و بستنی و نوشمک هر روز سهمیه داشتن.

خواهرم اینا و مادرم شاکی بودن چرا اینقدر ولخرجی میکنی. از بس دوسشون دارم. هر دو خواهرم هر کدوم دو تا بچه دارن و داداشم هم دو تا.

راستش ما بچه بودیم فقط یادمه عمو کوچیکم برام یه بار اسباب بازی خرید و سالی شاید یه تفنگ اسباب بازی نصیبم میشد 😁

دلم میخواد بچه های خواهرم و داداشم از عالم بچگی خاطرات خوبی داشته باشن و فردایی که بزرگ شدن یاد خاطرات قشنگشون بیفتن. نمیزارم حسرت چیزی به دلشون بمونه.ارزشش رو داره حداقل از من خاطرات خوبی براشون بمونه. حتی یکی از خواهرزاده هام برام توی دفترش خاطره نوشته بود و راضی نبود که پولام رو خرج کنم 😍الهی قربونش بشم. 

+ یه سری مواد غذایی برا خونه خریدم، قیمت مواد غذایی خیلی گرون ‌شده، خدا به داد مردم برسه. 

+دلم برا خونواده و بچه های داداش،خواهرهام تنگ شده. 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۲ ، ۱۳:۵۳
Hr Hr

سلام

امیدوارم که خوب و سلامت باشید

روز سه شنبه 16م خرداد صبح از شهرستان راهی شهر مقدس مشهد شدم.برای کارای اداریم ،

بعد از انجام کارام با خودم گفتم از زمانی روانشاد استاد شجریان فوت کردن تا الان نتونستم سر خاکش برم بهتره امروز که مشهدم هستم یه سر برم مجموعه آرامگاه فردوسی و سر خاک استاد هم برم.توی ترافیک اتوبانهای مشهد حرکت کردم،و مسیر راحت 40کیلومتری فاصله داشت.

چون اون مسیرها رو بد نبودم از اپ بلد استفاده کردم و تا اونجا راحت رفتم جز اخر مسیر که یه خرده گیج شدم .بلوار توس و بلوار شاهنامه.ماشین رو توی پارکینگ گذاشتم،و رفتم سمت ورودی که یه بلیط 5 هزار تومنی الکترونیکی گرفتم.از  مرد که ورودی درب مجموعه فردوسی بود مزار استاد شجریان رو پرسیدم که گفت سمت چپ آبنما.رفتم داخل و چند دقیقه ای محمو تماشای بنای آرامگاه فردوسب بزرگ شدم.رفتم سمت چپ و از چند نفری که اون سمت جمع شده بودن حدس زدم مزار استاد شجریان اونجاست.از دور چشمم یه سنگ مزار استاد افتاد.رفتم کنار مزارش و فاتحه ای خوندم،چند دقیقه ای خیره به سنگ مزار استاد شدم.چه سنگ زیبایی،دمت گرم که همیشه خودت رو خاک پای مردم ایران میدونستی ،روحت قرین رحمت اللهی.چون مردم هی میومدن و میرفتن اودم کمی کنار و همونجا ایستادم،دو تا خانم که سرشون هم لخت کرده بودن هم اومدن و یکی دوتا اهنگ خوندن که صداشون قشنگ بود.یکی هم با گوشیش از استاد اهنگ پخش کرد.

کمی اون طرفتر پشت موزه،تندیس روانشاد مهدی اخوان ثالث شاعر بزرگ هم بود که رفتم سر خاک ایشون و فاتحه ای خوندم.

بعد رفتم داخل مجموعه و از موزه،هنرهای دستی و و خود ارامگاه فردوسی رو دیدن کردم.چند نفری هم ازم سراغ خاک استاد رو گرفتن که بهشون راهنمایی دادم.یه کافی شاپ هم بود که یه کم بستنی و آبمیوه گرفتم.

یه پسر بود که کنار مزار استاد اونورتر روی سنگ آثار هنری زیبایی خلق کرده بودیه کم قیمتهاش گرون بود .چیزی راستش نخریدم ولی بعد که اومدم پشیمون شدم.کمی اونورترش هم با لباسهای محلی عکس میگرفتن که 5 دقیقه ای چاپ میکردن که عکساشون قشنگ بود،موزه فردوسی هم بحق قشنگ بود و زیبا و ظرف ظروف و یه لباس و تابلو توش بود .

خود آرامگاه که از ورودیش میری پایین هم آثار فوقالعاده قشنگی از شاهنامه رو روی سنگ تراش دادن که زیباییش و هنرش بینظیره.خلاصه اینکه اگه گذرتون افتاد مشهد حتما یه سر بزید مجموعه فردوسی و  از اونجا دیدن کنید.توی مجموعه فردوسی یاد دوست وبلاگنویسم افتادم که عید نوروز رفته بودن آرامگاه فردوسی.

قبل رفتن هم دوباره ده دقیقه ای کنار مزار استاد ایستادم و چند سوره ای از قران برای شادی روحش خوندم و ازشون خداحافظی کردم.امیدوارم روح پاکش تا ابد شاد و قرین رحمت اللهی باشن و از سرای ابدی و جاوید  برامون دعا کنن.

ممنونم از دوستانی که اینجا سر میزنن.

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۰
Hr Hr

سلام. این چند روزه که اومدم شهرستان. یکی از تفریحات هر روز م اینه که عصرها ساعت 5 میرم بالا پشت بوم و کفترها داداش رو آب و دون میدم. داداشم ماه پیش دستش یه حادثه داشت، و چون دستش تو گچه یه خرده اذیت میشه. به همین خاطر چند روز پیش گندم خریدم و عصرها میرم در لونه کفترها باز میکنم و اونام میان بیرون. نزدیکشون که میشم هی پرواز میکنن و دوباره میان کنارم میشینن.فعلا 22 تا کفتر هستن و صدای بغ بغو شون خیلی محشره 🤭. مخصوصا کفترهای نر که دنبال ماده ها میزارن. 😁😁.غروب که میشه خودشون همه میان جلو در لونه و اونجام براشون دوباره گندم میریزم و خودشون یواش یواش میرن توی لونه. اینم بگم یه ظرف بزرگ آب هم براشون گذاشتم که چندتایی میرن توش، و شنا میکنن 🤭😁. عکس گرفتم براتون میزارم 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۰۲ ، ۰۷:۲۱
Hr Hr

سلام و درود دوستان 

چند روز پیش تو اپلیکیشن باسلام، چرخ میزدم و دوست داشتم یه بار ازش خرید کنم ببینم چطوری هستش. تو محصولاتش اسم روانشاد استاد شجریان رو سرچ کردم، چند تا تابلو اومد و عکس زیر رو باز کردم، خیلی ازش خوشم اومد و درخواست خرید دادم. هزینه اش با ارسال شد 400 تومن.

منتها چون زده بود تهران فکر میکردم از تهران ارسال میشه. منتها پریروز که زنگ درخونه رو زدن دیدم پیک تیپاکس بسته رو آورده، دیدم از شهر زیبای سنندج ارسال شده. چقدر دوسش دارم این تابلو رو.

امیدوارم شمام دوست داشته باشید 🌷 

روحت شاد و قرین رحمت اللهی 😢 صدایت تا ابد جاودان و ماندگار خواهد بود🖤

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۰۷:۴۵
Hr Hr

سلام. دیشب داداشم و خانمش، خونواده ما و اون یکی داداشم رو شام دعوت کردن خونه شون و تولدت بچه داداشم بود. مونده بودم کادو تولد چی براش بخرم، 5 سالشه و خیلی شیرین زبون، تو شهر مه با ماشینم چرخ میزدم یه مغازه اسباب بازی فروشی دیدم. ماشین رو پارک کردم و تو مغازه کلی اسباب بازی دیدم. درنهایت یه استخر بادی براش خریدم. داداشم امروز میگفت استخرها رو بادش کردیم و از صبح کلی توش آب بازی کرده.

اونقدر خوشحال میشم بچه ها رو شاد کنم 🌷 

دلهای پاک و معصومی دارن و مهربون. ❤️❤️

ماشاءالله هزار ماشاءالله، قربونشون بشم و خدا حفظشون کنه ان شاءالله. 

بچه ها فرشته های کوچیک خدا روی زمین هستند. 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۳۵
Hr Hr